- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح امام جعفر صادق علیه السلام
دلم به غیر شما با کسی موافق نیست گلی به عطر خوش پیچک و شقایق نیست به دست آتش دوزخ همیشه در بند است به نام نامی تو هرکسی که عاشق نیست به غیر سینۀ پاکت که معدن علم است دگر به هیچ کجا این همه حقایق نیست به پای مکـتب تو هر که آمد عالم شد برای فهـم کلاست غـریبه لایق نیست نـشـسـتهام بـدهـم گـوش بر روایـاتـت قسم به جان تو بهتر از این دقایق نیست اگر که مذهب من جعفری و شیعه شدم مراد مکتب من جز امام صادق نیست
: امتیاز
|
مدح امام جعفر صادق علیه السلام
کـارِ مـا نیـست از شـمـا گـفـتن مــا کـجـا وُ خــدا خــدا گـفـتـن گـفتن از این قبیله کارِ خداست این عـشیره عـشیرۀ زهـراست اهـلِ منـبـر به رویِ این مـنـبر تــکــیــه داده سـُلالــۀ حــیــدر هرکه از عشق گفت عاشق نیست راستی این امامِ صادق کیست؟! او امـامِ زمـیـن وُ اَفـلاک است فـطرتـش آسمانی وُ پـاک است مـعـنی فَـضل وُ دانـش وُ تـقـوا چـشـمـۀ بـنـدگی وُ عـشـقِ خـدا شـرحی از آیههایِ قـرآن است وَجهی از جلوههایِ رحمان است اَبری از نور وُ رحمت وُ برکات بَـر جـمال وُ جـلالِ او صلوات خرجِ حق میشود نَفَس به نَفَس دین ما قـالَ صادق است وُ بَس هر دو عـالم در اخـتیار اوست وَ احـادیـث ذوالــفــقـارِ اوسـت سـیـرتش سِـیْـری از مسلـمانی نُـطـقِ او حـیـدری وُ طـوفـانی در کلاسَـش نـشـسته جـبـرائیل کُـشتـۀ یک نِگـاهـش عِـزرائیل قــیــمـتِ هـــر کــلامِ ایـن آقـــا سَـر تَـر از کـُلِّ جَـنّـة الاعـلـی من که چـیـزی از او نـمیدانـم در حَـریــمَـش سـتــاره بـارانـم اشک هایم به رویِ گونه نشست هِق هِقَم بُغضِ صحنِ یار شکست دستِ من رویِ سیـنـه جـا دارد دل هـــوایِ مـــدیــنــه را دارد در حـریـمِ شـمــا غــبـار مـنــم بـیقـــرارِ وصــالِ یــار مــنــم
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم و امام صادق علیهم السلام
در گرگ ومیش صبح پُر از ظلمتی که باز افکـنـد پـرده روی سر مـردم حـجـاز شیطان دوباره راندهتر از قبل خویش شد بتهـا به سـجـده آمـده بـا نـیت نـمـاز او میرسد که بـاز خـدا مـنجـلی شود ای آخـریـن طـلـوع نـبـیهـا پـیــامهـا وی اولـیـن شـروع وصیهـا امـامهـا نابـرده رنـج، گـنج، مـیـسر نـمیشود آوردی از بـهـشت، به دنـیا نـسـیـم را با خـود نـسیـم مـهـر خـدای رحـیم را زخـم مـرا رهـین مـداوای خویش کن آرام از کــنــار پـیــمــبــر قــدم بــزن شاعر! برو بقـیع و در آنجا قـلـم بزن قـدری ببار و گریه کن و سلسبیل شو شاعر! دوباره مست شو از فیض ساغری به به چه ساغری چه شرابی چه کوثری سرسـخـتی مرا به نـگـاهی ملـیـح کن حالا مـنم که با دل بیتـاب و عاشـقـم سرمست بـزم عـشق تو و این دقـایـقم ما را بیا و مثل خودت روضهدار کن
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم و امام صادق علیهم السلام
هر کس گرفـته غـیر تو مـأوای دیگر خـیـری نـدیـده از گـدایـیهـای دیگـر من روزیام را از تو بی منّت گرفـتم منّت فـراوان است در هر جای دیگر یک پای من رفته است امشب سمت مکّه سمت نجـف رفته است اما پای دیگر تو با علی یعنی دوتن در بین یک روح شیـعـه نـدارد جـز شـما بـابـای دیگـر وقت ولادت نیست، هنگام ظهور است دنـیا مـیآیـی تو ز یک دنـیـای دیگـر حـالا که رفـتـم تـا عـلـی و تا مـحـمـد بـایـد بـگـویـم یـا عــلـی و یـا مـحـمـد نور تو خـیلی قـبل از آدم معـتـبر بود از تو چه در انجیل و چه تورات اثر بود دنـبـال تـو بــودنـد احــبــار یــهــودی قلب کشـیشان از ظهـورت با خبر بود هـر روز عـبـدالله را تـهــدیـد کـردنـد هر روز عـبدالمـطلب تحت نظـر بود تو آمدی ایوان کسری هم ترک خورد آثـار ربـانـیّـت هـر جـا جـلـوهگـر بود آتـشکـده یکـباره اصلاً ریخـت بـر هم خاموش شد هر مشعلی که شعلهور بود شب کافی است ای مکه! دیگر ماه آمد الــلـه اکــبــر کــه رســول الـلـه آمــد اُمّـی شـدی، اُمُّ الـقــرا شـد زادگـاهـت پیغـمـبران را زنـده کرده روی ماهت خیلی دعـا کردی برایش جای نفـرین حتی همان که خار میریزد به راهت این امّت تو تا قـیامت رو سفـیـد است از بـرکـت صوت اذانگـوی سـیاهـت بـوی عــلـی را مـیدهـی آقـای مـکـه وقـتـی شده دیـگـر ابـوطـالـب پـناهت دلخوش به اصحابت نشو که در خطرها تـنـهـا عـلـی مـیمـانـد آقا در سپـاهت لعنت بر آنکه با جسارت حرف میزد هرکس ز کفر والـدینت حـرف میزد شکوه نکن از غربتت، لشگر که داری در غـزوههایت ضربۀ آخـر که داری اصلاً بیـاید چـند تا مـرحـب به مـیدان فـرقی نـدارد، فـاتـح خـیـبـر که داری گیرم که اصلاً عبدوَد رد شد ز خندق آسوده باش آقای من! حـیدر که داری به طعـنههای این و آن بیاعـتـنا باش بگذر از ین بدبختها! کوثر که داری آنکس که خیر و برکت دنیاست زهراست سِّر وجود این جهان زهراست، زهراست ای صــادق آل عـلـی در بـیـکـرانهـا یـادی بکـن قـدری هم از ما ناتـوانها بـار سـفـر بـرداشـتـی از دوش مـردم ای نـاشـنـاس مـهــربـانِ کــاروانهــا جـارو کـشـت اعـجـاز ابـراهـیـم دارد در دستهای توست این کون و مکانها درک مـقـامت کار امـثال زُراره ست کی راه دارد در حـریمت این گمانها پـرچـم سـیـاه روضه بر دیـوار داری تو روضهخوانی بر تمام روضهخوانها روضه بخـوان از آفـتاب بـین گـودال از حجّـت اللهی که افـتادست بـیحـال
: امتیاز
|
مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام عسکری
از ما زمیـنـیان به شما آسـمان سـلام مـولای دلشکـسـته امـام زمـان سلام این روزها هزار و دو چندان شکستهای حالا کجـای روضۀ بـابـا نشـسـتهای رخـت سـیاه داغ پـدر کـردهای تـنت قـربـان ریـشههای نـخ شـال گـردنت آماده میکـنی کـفـن و تـربت و لـحـد مرد سـیاه پـوش، خـدا صبرتان دهـد گویا دوباره بیکس و بییار و خستهای این روزها کنار دو بـستر نشـستهای انگـار غـصهدار جـراحـات سیـنهای گاهی به سامـرایی و گاهی مدیـنهای یک بار فکر زهر و دل پُر شرارهای یـک بـار فـکـر واقـعـۀ گـوشوارهای با این که بـر سـرِ پـدرِ دیده بـستهای امـا بـه یـاد مـادر پهـلـو شـکـسـتهای آن مادری که بال و پرش درد میکند هم کتف و شانه هم کمرش درد میکند هم بین خانه گفت و شنودش اشاره شد هم آسـمان روسـریش پُـر ستـاره شد دو ماه و نیم کار حسن مو شکـافی و دو ماه و نیم بازوی مادر غلافی و...
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
شانه به درد زلف پـریشان من نخورد مرهم به درد چاک گریبان من نخورد از زهر معتمد دو سه جرعه خوردهام یک قطره هم نماند که از جان من نخورد تاریک بود بس که شکـنجه سرای من راه سـتاره نـیـز به زنـدان من نخـورد شش سال در اسارت اگر عمر من گذشت بر خواهر اسیر که چشمان من نخورد در شعلهای که چادر این همسرم نسوخت یا تـازیـانه بـر تن طـفـلان من نخـورد دندان من ز لرزه بر این کاسه آب خورد چوبی دگر به گـوشۀ دندان من نخورد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
وقت بیماری و غم ذکر حسن میگیرم وسط روضه و دم ذکـر حسن میگیرم سامرا، ذکر حسن، بین حـرم میچسبد مـا نـشـسـتـیـم سـر سـفـرۀ شـاهـانـۀ تو به فـدای تو و آن لـطـف کـریـمـانـۀ تو پـاسـبان حـرمت خـیـل ملائک هـستـند خلـق حـیـران تو و روی مـلـیحـت آقـا به فـدای تـو و آن لـحـن فـصـیحـت آقا به فـدای تو و آن گـنـبـد و گـلـدستۀ تو شور رویای شب ماست فقط خواب حرم دل ما هست همان گوشۀ سرداب حرم هرچه میخواهد از این باب، گدا میگیرد میرود سمت جنان گریه کُنت با زهرا میشود چشم ترم در غم تو چون دریا شکر حق خم نشدی، چشم شما تار نشد قـسـمت سیـنـۀ تو تـیـزی مسـمـار نشد دست و پا میزنی و بال و پرت میآید مـهـدی فـاطـمـه بــالای سـرت مـیآیـد همه سیراب ولی تشنه، عزیز زهراست روی این خاک بگو، آه؛ تنت میماند؟ زیـر مـرکـب مگـر آقـا بدنت میماند؟ پسر فـاطـمه بـالای سرش غـوغـا بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
کـام بـهـار طـعـمـۀ جـام خـزان شـده زهـری بلای جـان امامی جـوان شده غربت کم است در حق مردی که خانهاش زنـدان و خود شبـیه به زنـدانیان شده بـیتـاب لــرزش بـدنـش دیـدۀ زمـیـن گـریان دست و پا زدنـش آسمان شده حـتی بـرای کـاسه آبـی رمـق نداشت دستی که از شـرار سـتم ناتـوان شده برخورد چیست با لب و دندان که مهدیاش حالا کنار بستر او روضه خوان شده ای وای از آن غریب که لبهای تشنهاش زخـمی دست بـیادب خـیـزران شـده ای وای از آن عزیز که اهل و عیال او پائـین نـشین مجـلس نامحـرمـان شده ای وای از آن شهید که انگشتهای او مقصود دست غارت آن دشمنان شده
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن عسکری علیهالسلام
حـسِّ نـابی شبـیـهِ بـاران داشت به نگاهـش بهـار، ایـمان داشت بـه شُـکـوه و ابـهّـتِ ایـن مــرد دشمن و دوسـتدار اذعان داشت احــتــمــالِ وقـــوعِ نــامـمـکـن با وجودش همیشه امکان داشت روزگـاری هـمـیـن امـامِ هـمـام گـنـبد و بـارگـاهِ ویـران داشـت عـالَــمـی در اســارتـش... امــا گـذرِ عـمـر کـنـجِ زندان داشت آسـمان در رثـای او میسوخت هرچه بـاریـد باز بـاران داشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
امشب دو دیدهام ز غمت پُر ستاره است آن را که نیست چاره بجز این، چه چاره است در سـامـرا اگـر چه نـشد زائـرت شوم دل را به یاد مقتلت از جان کناره است با تو چه کرد معتمد دون، که این چنین از سوز داغ زهر به جانت شراره است مهدی ز ره رسید و سرت را به بر گرفت افـلاکـیان و اهـل سـمـا را نظاره است در بند دشمن ارچه سرت روی خاک بود حـالا به روی دامن یک ماهـپاره است گفتی تو إسْقِـنیٖ و شدی از عـطش رها این روضه را به کربُبَلا یک اشاره است هر چه ز لشگری طـلـبـید آب، جـدّتان پـاسـخ نـداد کـس به حـسـین شـهـیدتـان
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ظلـم از نَـفَـس حـقِّ تو مدهـوش نشد این شـدّت غـربـتـت فـرامـوش نـشد آن جلوه که فانی نشود نـور خداست آقـا تــو بـرای هـمـه حـجّـت بــودی نزدیک سه سال کـنج غـربت بودی حـقـانـیـتـت از سـخـنـت پـیــدا بــود اشک غـمت از چـشم ترت میریزد آشـفـتـهای و بـال و پـرت مـیریـزد هـر بـار تـو نـام مـادرت را بُــردی صد شکر که خـیزران نخـوردی آقا شمـشـیر از این و آن نـخـوردی آقـا صد شکر به جـنـجال نـیـفـتـادی تـو صد شکر به پای دخترت خار نرفت نـامـوس تو در مـیـان انـظار نـرفت زیـنـب وسـط مـجـلس می… یـا الله
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
خودش تنها خبر از داغ های بیکرانَش داشت که مانند علی خنجر میانِ استخوانش داشت امان از کینهٔ دیرینه! میدانم که پیش از زهر بلا و خونِ دل، در لقمههایِ خشکِ نانش داشت به خود از درد میپیچید و لب رو به کبودی رفت به جای آب، زخمِ زهر وقتی در نهانش داشت سیاهی رفت چشمانش! چه محکم بر زمین خورد و به یاد کوچه «وا أُماه» بر آهِ دهانش داشت دلِ سرداب شد آشوب، موجِ گریه راه انداخت سحر شد، آرزویِ لحن زیبایِ اذانش داشت عرق میریخت و از حال رفت و سخت میلرزید جگر میسوخت از زهری که کامل قصدِ جانش داشت به مهدی خیره شد با اشک، در بین نفس هایش فشاری دردمندانه به رویِ بازوانش داشت اگر چه عسکری؛ اما حسن بود و دمِ آخر گمانم ذکر«لا یومَ کَیومَ…» بر زبانش داشت به یاد ظهر عاشورا، به یاد شام و ویرانه دمِ آخر چه حالِ روضه در اشک روانش داشت پسر پیش پدر در کربلا… اما به سامرّا پدر پیش پسر جان داد! سر بر زانوانش داشت!
: امتیاز
|
مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام عسکری
چنانکه درد ز مرهـم جـدا نخواهد شد غـم از نگـاه تو یکـدم جدا نخواهد شد محرم و صفر و فاطمیه، نه هر روز دل تو لحظهای از غم جدا نخواهد شد پس از دو ماه عزا در غم پدر زِ تنت دوباره رخت محـرم جـدا نخـواهد شد به سامرا ببری یا نه امشب از چـشمم هـوای ابـری مـاتـم جـدا نخـواهـد شـد دخیل دست من از سامرا جداست ولی دخـیـلِ بـسـتـۀ قـلـبـم جـدا نخـواهد شد غم حسین و غم توست در دل و، دستم از این دو رشتۀ محکم جدا نخواهد شد شهـید شد پـدر تـو ولی از انگـشـتـش به زور خـنجر، خاتم جدا نخواهد شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند دو تا کـریـم در عـالـم بـرای ما باشند حسن شدی که اگر از بقـیع برگـشتـند کـبـوتـران هـمه راهی سـامـرا باشـند دلیل خوشۀ انگور عسکری این است که تـاکها نـنـشـیـنـند روی پـا بـاشند حسن شدی که میان مُضیف چشمانت تـمام شـهـر به عـشق شـما گـدا باشـند حسن شدی که به هنگـام بردن نـامت بـقــیـع آمـدههـا یــاد مـجـتـبی بـاشـنـد حسن شـدی که شبـیـه بـقـیع اینجا هـم هـمیشه گنبد و گـلـدسته سر جدا باشند حـسن شدی که شبـیه بـقـیـع، خُـدامت به دور قـبـر تو ذرّاتِ در هـوا بـاشند حسن شدی که غریبی غریب تر باشد که زائـران تو در بین کـوچهها باشند حسن شدی که غریبی به اوج خود برسد که خـادمـان تو در شهر کـربلا باشند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
سامرایی میشوم وقتی هـوایی میشوم از زمین پَر میکشم غرق رهایی میشوم سـیـّدی ای حـســنِ دوم آل مـصـطـفـی تو کریمی که چنین گرم گدایی میشوم بهترین ساعات عمرم با شما سر میشود شادم از اینکه غلامِ چون شمایی میشوم مطمئن هستم که تاثیر روایات شماست اربعین؛ هر سال؛ اگر کرببلایی میشوم یـاد تـخـریب مـزار تو مرا دق میدهد هر سحـر شرح غمِ بیانـتهایی میشوم گوشۀ حجره مدینه، کربلا، یا مشهد است اشکـبار بغـض های بی صدایی میشوم روضههای سخت تو جمع حسن بود و حسین یا حسینی میشوم یا مجـتـبایی میشوم منتـظِر بودی به دیـدارت بیاید منـتَـظَر مثل تو هـمنالۀ مهدی کجـایی؟ میشوم حرف دل من میزنم با حجت بن العسکری الامان و العجـل یا حجت بن العسکری
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
بـیـن بـسـتر در اوج تـنهـایـی بی صدا مانـده شیـونش انگار گـاه زنـدان و گـاه در تـبعـیـد سـپـری کـرده روزگـاری را بــرســانــیـد جـــرعـــۀ آبــی بـرسـانـیـد بـهـر تـسـکـیـنـش تنش انگار بین تب میسوخت آنچنان که شراره شد از زهر بـا صـدایـی بُـریـده و لـرزان شرحی از حال مضطرش میگفت مادرش را به گریه میدیـد و از قـیـامِ نـشـسـتهای میگـفت کوچه کوچه غروب تلخی داشت لحـظهها لحـظههای آخـر شد
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
من آن مسافرم که دو چشمم بهاری است بارانِ غربتم به روی گونه جاری است مـن آن مـسـافـرم کـه ز اجـداد اطهـرم غـربت برای زنـدگیام یـادگاری است سهم من از تـمامیِ دنیاست جـام زهـر سهـم دو دیـدۀ پـسـرم بـی قـراری است پـهـلـو شـکـسـته مـادرم آمد به سـامـرا ایام ماتـم و مـحـن و سـوگـواری است دردی عجیب پیکـر من را فـرا گرفت ضعفی نشسته در تنم این زهر، کاری است من میروم به دیـدۀ خـونـبار، سـامـرا گـردیـده کـربـلای من انـگـار، سـامرا زهری که خوردهام به تنم التهاب ریخت رنگم پرید و بر رخ من ماهتاب ریخت سـوزاند زهـر معـتـمد از پای تا سـرم زهرش شراره بر جگرم بی حساب ریخت تا اینکه دست و پا بزنم هم رمق نماند از بس توان ز پیکر من با شتاب ریخت این غـم عـذاب داد مـرا تا در آن میان دیدم به چهـرۀ پسرم اضطراب ریخت میخـواستم که آب بـنـوشم ز تـشـنگی از دستهای بی رمقـم ظرف آب ریخت من که ز دست مهدیِ خود آب خوردهام یـاد حـسـین کـردم و صد بـار مُـردهام ساعات آخـر است، من انگـار میروم بــا دیــدۀ تــر و تـنِ تـــبــدار مـیروم دنـیـا به یادِ کـوچه بـرایم جـهـنـم است بـا یـاد مــادر و در و دیــوار مـیروم بیـهـوده نیست فـصل جـوانی خزانیام قـامت خـمیـده از غـم مسـمـار میروم در سـامـرا بـه یـاد مـدیـنـه نـفـس زدم با داغ روضـههـای شـرر بـار میروم نام دو جا هـمیـشه ز غـم میکـشد مـرا هر بار که به «کوچه و بازار» میروم مـا اهـل بـیـت حـامـل فـریـاد زیـنـبـیـم لحـظه به لحـظه و هـمه جا یاد زینـبیم در بسـترم من و به سـرم مـادرِ حسین گـردیـد خـاک کربوبلا بـسـتر حـسین من سـر به دامن پـسـر خـود گـذاشـتـم ای وای بر حـسین و عـلیاکـبر حـسین فرزند من کنار من است و دلم شکست بر حـالت حسین و علیاصغـر حـسین ایـنجـا جـسـارتی به من و پـیکـرم نشد در زیر دست و پاست ولی پیکر حسین والله قـلـب عــمــۀ مــا تـکّـه تـکّـه شـد هر دفعـهای که دید به نیـزه سر حسین پامـال شد به روی زمین جـسم جدِّ من اشکش چکید هر که شنـید اسم جدِّ من
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد وقـتی که با تو اینچـنین نامهـربان باشد ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم جایی که فرزندت در آنجا روضه خوان باشد دریایی از درد و غریبی موج خواهد زد پـای حسن هـرگاه جـایی در میان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست سقـف مـزارت هم زمانی آسـمـان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست وضعت میان خانه چون زندانیان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست خـون دلت از کنج لبهایت روان باشد آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد سخت است تشنه باشی و لبهای لرزانت حـتی بـرای آب خـوردن نـاتـوان بـاشد هنگـام برخـورد لبت با کاسۀ آب است وقت گـریز روضههـای خـیزران باشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
سامرا، از غم تو، جامهدران است هنوز چشم نرگس به جمالت، نگران است هنوز پـسر حـضرت هـادی! به فـدایت پـدرم پـدر حـضرت مهدی! به فـدایت پـسرم حج نرفـتی تو، ولی قـبلۀ حاجات شدی تو خودت، عین صفا، مشعر و میقات شدی کعبه، یک چاردهم، بی تو صفا کم دارد بی تو، یک چاردهم، عطر خدا کم دارد مـاه زیـبـا! حـسنِ دوم زهـرا ! برخـیـز مهدیت دل نگـرانت شده، بابا! برخیز باز هم جانِ جهان را، تو در آغوش بگیر صاحب عصر و زمان را، تو در آغوش بگیر روی زانــو بـنــشــان آیــنـۀ طـاهــا را تو ببـوس از طرف ما، پـسر زهـرا را غم پرپر شدنِ چون تو کریمی، سخت است به رقیه قسم! آقا! که یتیمی سخت است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها با حضرت محسن
پـسر سـوّمـم ای آرزوی ناب بخـواب ماه نورانی من در شب مهتاب بخواب ذکر رؤیاییِ رؤیای شبم “لالایی”ست طفلکم! در دلِ آرامش این خواب بخواب آیـۀ کـوچک قـرآن مـنـی مـادر جـان! ای که در سورۀ کوثر شدی اِعراب بخواب بین آغـوش پُـر از درد من آرام بگـیر مـثلا در بـغـلم میدَهَـمت تاب بخواب در خیالات خودم روی تو را میبوسم بعد از این لحظۀ رویاییِ جذاب بخواب لحـظـۀ ناب نـمـاز شـبـم آمـد؛ حالا … روی سجادۀ من گوشۀ محراب بخواب زخم شد چشم من از بسکه برایت بارید علت گـریۀ این مـادر بیتاب! بخواب ایکه کُشتند تو را در وسط آتش و دود آه، قـربانیِ این مـردم قـصاب بخواب پـسر مـادر آب؛ ای جگـر سـوخـتهام! ماهی زخـمیِ بیرحمیِ قـلاب بخواب دستهای پدر خاک، تو را داد به خاک ولی امشب تو کمی در بغل آب بخواب
: امتیاز
|
حمله به خانۀ امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها
جمعیت آنطرف و این طرف در مادر میشود در همه جا جوشن حیدر مادر شعـلـه بـالا نـرود! نـا که نـدارد اصـلاً درِ این خانه در عـرش معـلیست نزن خشت خشتش همه دلخوشی ماست نزن زدی و زلـزلـه در عـالـم بــالا افــتــاد کینه و بغص تو بیحد و عدد شد نامرد حال مـولا سر این فـاجعه بد شد نامرد سـورۀ نــور بـه شــلاق نـدارد عــادت خـانه وحی خـراب است کجایی فـضه سوخـتـه مـادر آب است کـجـایی فضه نـکـنـد روی زمـیـن مـاه بـیـفـتـد فـوراً سرّ مسـتـور خـدا بین گـذر گـفت علی هی کتک خورد وبا درد کمر گفت علی قصدش این است که از عشق حمایت بکند
: امتیاز
|